شناسهٔ خبر: 47573 - سرویس مسائل علوم‌انسانی
نسخه قابل چاپ

نقدی بر گفته‌های محمد فاضلی در برنامه زاویه (۲)؛

 آیا تجویزهای محمد فاضلی راه‌گشا است؟

زاویه اشکال محمد فاضلی این است که تصور می‌کند همه کتاب‌هایی از قبیل هابرماس و اباذری می‌نویسند، سپس با یک شبیه‌سازی ساده و تصور اینکه همۀ مشکل در مقاله است، خواهان جایگزینی مقاله‌ با کتاب می‌شود؛ و این بسیار شبیه موضوعی است که مارکس در دشمنی کارگران با ماشین بیان می‌کند؛ البته در آن دشمنی رنگی از واقعیت وجود داشت (که ساده‌سازی کار و به تبع آن سپردن کار بیشتر به کودکان و زنان و در نتیجه خیل بیشتر بیکاران یا به قول مارکس لشکر بود)، اما در ساده‌سازی فاضلی این رنگ از واقعیت وجود ندارد.

فرهنگ امروز/ حمیدرضا عریضی:

۱۲- برخلاف نظر فاضلی، مقالات بدون استناد به معنی بی‌کیفیت بودن آن‌ها نیست. راست است که بسیاری از مقالات به این دلیل استناد ندارند که چیز مهمی را بیان نمی‌کنند، اما این همۀ حقیقت نیست. اهمیت داشتن یا نداشتن یک مقاله در محتوای خود آن نهفته است و گاهی این استنادها با تأخیر است؛ مثلاً بزرگ‌ترین روان‌شناس بالینی قرن بیستم، پاول میهل، ابتدا که ارزش‌های کار او درک نشد، به مدت بیش از ۱۰ سال مقالات خود را در حالی چاپ می‌کرد که هیچ استنادی نداشت. کمیت مقالات در ایران حتی اگر هیچ استنادی نداشته باشند نه تنها نشان بیماری نیست (نباید چاپ شوند) بلکه نشان از رشد علم در گام‌های اولیۀ آن است.

 اجازه دهید مثالی از کار خودم بزنم؛ تحلیل وظیفه‌ای شغل (Functional Job analysis) یا تحقیقات راجع به کانون ارزیابی (AC) در ایران آن‌چنان مهم است که قرار است مدیران صنایع برتر کشور را از طریق آن تا ۱۴۰۴ انتخاب کنند و در ایران کمتر (اصلاً) کسی در این زمینه‌ها کار کرده است؛ بنابراین، فعلاً تا اطلاع ثانوی در ایران کسی به این مقاله‌ها که به زبان فارسی نوشته شده است ارجاع نمی‌دهد؛ یا پژوهش برتر در صنعت اتومبیل‌سازی (سایپا) که تحلیل خوشه‌ای مشاغل این شرکت توسط اینجانب در ۱۳۸۶ انجام شده و پژوهش برتر کشور در حدود ۷۰ جلد (۳۰ هزار صفحه) توسط سازمان گسترش و نوسازی انجام شده است و مبنای چرخش شغلی بوده است و در حیطۀ کار مرسوم منابع انسانی نیست، ارجاع به آن نمی‌شود؛ اما این به دلیل بی‌کیفیت بودن آن یا نامهم بودن آن نیست.

بیشترین استنادها در دنیا (و هم در ایران) به دو گروه از مقالات می‌شود؛ یکی مقالاتی که ابزار جدیدی معرفی می‌کنند و دومی مقالات مروری (اعم از بازنگری نظام‌دار و فراتحلیل). مطابق با مقایسه‌های استنادی، این نسبت برای مقالات ابزارسازی ۲ برابر و برای مقالات فراتحلیل ۳ برابر و برای مقالات بازنگری نظام‌دار ۴ برابر تحقیقات آزمایشی است، درحالی‌که تحقیقات آزمایشی بسیار دشوارترند و زمانی حدود ۵ برابر آن مقالات دارد. مقالات ابزارسازی معمولاً فاقد سؤال تحقیق هستند و مقالات فراتحلیل معمولی (نه فراتحلیل تعدیلی) هم سؤال پژوهشی ندارند؛ خود این موضوع نشان می‌دهد که مربوط کردن بحث استناد به کیفیت مقالات تا چه حد خطاست. اینجانب در تحلیل محتوای مقالات کم‌استناد در روان‌شناسی صنعتی نشان داده‌ام که برخی از آن‌ها به دلیل استفاده از روش‌های پیشرفته و یا موضوع خود که شبیه موضوع کمتر پایان‌نامه‌هاست، مورد استناد کمی واقع شده‌اند؛ اما همین مقالات بعداً در رشد علم (با تأخیر) بسیار تأثیر دارند.

۱۳- یوسف اباذری در یک سخنرانی بسیار مؤثر خود سعی کرد بین پاشایی (متوفی به ۱۳۹۳) و مهوش (متوفی به ۱۳۹۳) یک تشابه ظاهری ایجاد کند، با این ساده‌سازی که این دو سال مقلوب یکدیگرند. نیویورک تایمز از تشبیه ۱۸ برومر (کودتای لوئی ناپلئون در این تاریخ، البته بر پایۀ نظام از تو تعریف‌شدۀ انقلاب کبیر فرانسه) که همان ۸ نوامبر (روز برگزاری انتخابات آمریکا) بود، استفاده کرد تا به این نتیجه برسد که هر دو رویداد مشابهی بوده‌اند که معلوم است هر دو خطا است و صرفاً یک شبیه‌سازی برای القای معنی مورد نظر طراحان آن‌هاست و جایگزین محتوا نمی‌شود؛ یعنی بالاخره باید نشان داده شود که پاشایی و مهوش یا ترامپ و لوئی ناپلئون چه شباهت‌هایی داشته‌اند. محمد فاضلی هم می‌گوید اندیشمند بزرگی چون هابرماس کتاب می‌نویسد، پس دانشمندان علوم انسانی ما هم باید کتاب بنویسند؛ این ظاهرسازی بی‌نهایت سطحی است.

 من موافقم که کتاب از جهاتی برتر است، البته کتابی که خوب نوشته شده باشد: ۱- معمولاً در کتاب‌ها نظام‌های فکری مطرح می‌شوند، درحالی‌که در مقاله کمتر برای آن فضا هست. ۲- کتاب‌های خوب پرسش‌های زیادی مطرح می‌کنند و آن را گسترش می‌دهند، درحالی‌که مقاله‌ها معمولاً به یک یا چند سؤال پژوهشی پاسخ می‌دهند؛ کتاب‌های مصطفی ملکیان، جواد طباطبایی، حسن انصاری و محمدحسین طباطبایی از جمله این کتاب‌ها هستند. این بحث‌هایی است که ریشۀ آن را می‌توان در یاکوب بورکهارت (عموی تیتوس بورکهارت) یافت که دوست نزدیک نیچه بود.

 اما مقاله‌ها نیز از جهات دیگر مطرح هستند: ۱- آن‌ها به لبۀ تیغ دانش (Knowledge cutting edge) نزدیک‌ترند. ۲- آن‌ها برای سؤالات ما بیشتر پاسخ مطرح می‌کنند؛ بنابراین می‌توان هر دو را تجویز کرد و البته چیزی که مهم‌ترین آن peer review است که فعلاً برای مقاله وجود دارد اما برای کتاب نیست، سبب بهتر شدن کیفیت مقاله‌ها نسبت به کتاب می‌شود. شما کتابی تهیه کنید و آن را بدون نگرانی از داوری چاپ کنید (اکثراً افراد self publisher می‌شوند)، اما مقاله باید عجالتاً فرایند دشوارتر داوری را از سر بگذراند.

البته کتاب‌ها در انتشارات مهم ایران (مانند نشر مرکز سازمان مطالعه و تدوین کتب و مرکز نشر) و انتشارات دانشگاهی بر مبنای ملاک کیفیت علمی داوری می‌شوند، اما در بیشتر ناشران بر مبنای ملاک فروش کتاب داوری می‌شوند.

۱۴- کتاب خوب البته انگشت‌شمار است، یکی از این کتاب‌های خوب که من آن را ۲ بار خوانده‌ام (بدون اینکه با بسیاری از مطالب آن موافق باشم) خرد در جامعه‌شناسی یوسف اباذری است که با دقت و حوصله‌ و دانش بسیار زیاد نوشته شده است. سؤال این است که در جامعه‌شناسی چند نفر را می‌شناسیم که چنین کتابی بنویسند؟ تعداد آن‌ها بسیار کم است. از یاد نمی‌برم که در کنفرانس بیستم ریاضی که در سال‌های انقلاب فرهنگی در دانشگاه اصفهان برگزار می‌شد، از طرف جهاد دانشگاهی که تازه تشکیل شده بود از جنبۀ اجرایی مربوط شده بودم و افراد نامداری از قبیل لطفی‌ عسکرزاده (در آمریکا او را Zadeh می‌نامند) و جعفر زعفرانی و سیاوش شهشهانی و حتی محمدتقی جعفری شرکت داشتند. زعفرانی و شهشهانی از برجسته‌ترین اساتید ریاضی ایران بودند -زعفرانی و شهشهانی هر دو از طرف عبدالسلام در آکادمی علوم جهان‌سوم در پادوا (Padoa) و تریست (Triest) انتخاب شده بودند. زعفرانی باور داشت که ایرانیان حتی نمی‌توانند یک کتاب ریاضی عمومی خوب بنویسند و بهتر است از کتاب‌های خارجی تا اطلاع ثانونی ترجمه کنند -خود او دستی در ترجمۀ بسیار عالی این متون داشت- و شهشهانی تصور می‌کرد که اساتید ایرانی می‌توانند و خود یکی از بهترین متون در این زمینه را در ۲ جلد در دانشگاه صنعتی شریف نشر داد. سال‌ها بعد این نکته را به زعفرانی متذکر شدم و او به‌درستی پاسخ داد که شهشهانی می‌توانست اما دیگران نمی‌توانند و من با مقایسۀ سطح کتاب‌های ترجمه‌شده و متون تألیفی دیدم حق با اوست.

 یکی از غلط‌ترین تصمیمات در نظام ارتقای دانشگاه، دست رد زدن بر ترجمه و تقلیل جایگاه آن از بند پژوهش به بند خدمات بود که معمولاً به ۲ دلیل اهمیتی نداشت: ۱- برخلاف بند پژوهش دارای سقف امتیاز بود، ۲- به دلیل درگیر بودن اساتید در خدمات مختلف دانشگاهی و نایل آمدن به سقف امتیاز، در واقع امتیاز ترجمه حذف شده بود، برعکس، تألیف کتاب در آن آیین‌نامه جایگاه بلندی در بند پژوهش یافته بود و این دوره‌ای است که شاهد چسباندن ترجمه‌های مختلف به نام تألیف هستیم (اگر کسی وجدان درد می‌گرفت، ترجمه و تألیف می‌نوشت)؛ راهکاری که یافتند آن بود که مؤلف حداقل در تألیف به ۵ تألیف خود اشاره کند که به هر بهانه «لایتچسبک» یافتن ۵ تألیف کار چندانی نداشت.

 آیا تجویزهای محمد فاضلی راه‌گشا است؟ راه‌حل این است که برای مقالات پژوهشی سقف قرار داده شود و Peer review بر روی کتاب دقیق‌تر و با گویه‌های زیاد و وسواس انجام گیرد و اگر نقل‌قول‌ها بیش از سهم نویسنده شود، امتیاز کمی دریافت کند. این امتیاز دادن به کتاب، وجوه بسیار مخرب را در آن نظام ارتقا ایفا کرد: ۱- در دورۀ ارشد و دکتری، اساتید کتاب‌هایی را بین دانشجویان قسمت می‌کردند تا ترجمه و احتمالاً کنفرانس بدهند. ۲- فرمول بعدی ساخت‌شکنی آن کتاب و مخلوط کردن با چند مقالۀ خارجی و مطالبی از کتاب‌های دیگر بود که امکان استفاده از ترجمۀ اصلی کتاب را هم از بین می‌برد.

 اشکال محمد فاضلی این است که تصور می‌کند همه کتاب‌هایی از قبیل هابرماس و اباذری می‌نویسند، سپس با یک شبیه‌سازی ساده و تصور اینکه همۀ مشکل در مقاله است، خواهان جایگزینی مقاله‌ با کتاب می‌شود؛ و این بسیار شبیه موضوعی است که مارکس در دشمنی کارگران با ماشین بیان می‌کند؛ البته در آن دشمنی رنگی از واقعیت وجود داشت (که ساده‌سازی کار و به تبع آن سپردن کار بیشتر به کودکان و زنان و در نتیجه خیل بیشتر بیکاران یا به قول مارکس لشکر بود)، اما در ساده‌سازی فاضلی این رنگ از واقعیت وجود ندارد. درعین‌حال یادآور شوم که همین مارکس مقاله زیاد می‌نوشت و تأثیرگذارترین دانشمند علوم انسانی از نظر Citation هم هست و فکر نمی‌کنم هابرماس هم که خود نومارکسیست است با زیاد مقاله نوشتن مارکس مخالف بود. درعین‌حال هابرماس هم گاهی به ضرورت مقاله می‌نوشت و دو مقالۀ او در تاریخ خیلی معروف است که اولی را در ۱۱ جولای ۱۹۸۳ در Die Zeit نوشت که مبنای مبحث دامنه‌دار تاریخی Historiker streit است و دومی مقالۀ ده‌صفحه‌ای او است که تحت عنوان
A Kind of Settlement of Damages در پاسخ به Stürmer نوشته است.

۱۵- بحث انتخاب ملاک‌های درست برای اساتید به دلیل اینکه در منابع انسانی آن‌ها کالا نیستند، نظریۀ سودمندی Utility analysis نامیده می‌شود که راسل، بورگدن، هانتر و اشمیت از معروف‌ترین افرادی هستند که در این زمینه کار کرده‌اند. انحراف معیار عملکرد اساتید دانشگاه در تحقیقات آمریکا، ۵۵ درصد حقوق سالیانۀ آن‌هاست که در طول ۳۰ سالی که کار می‌کنند مبلغ قابل توجهی است. اما مسئلۀ مهم ملاک‌هاست، همان‌طور که نشان دادم مهم‌ترین آن آموزش و بعد از آن پژوهش است. مسئولیت استادی که پژوهش انجام می‌دهد انتشار آن است، فارغ از این دغدغه که آیا کسی به آن استناد می‌دهد یا خیر؛ به هر صورت، استناد کاری است که دیگران انجام می‌دهند. اما حتی اگر نظام آموزش عالی باید از اهمیتی که به انتشار مقاله‌ می‌دهد، بکاهد، نباید آن را بی‌ارزش شمارد. از نظر من تعداد استنادات مقاله حتی به‌عنوان یکی از ملاک‌های داوری نباید شاخص کیفیت مقاله شود، این توجه را از داوری مقاله دور می‌کند. اینک مقاله‌ها در نظام ارتقا مجدداً داوری می‌شوند و در آن داوران یک مقاله را به‌صورت محتوایی ارزیابی مجدد (پس از داوری مجله) می‌کنند؛ هرگز نباید این داوری در مورد کیفیت مقاله‌ها جای خود را به استناد مقاله‌ها دهد.

۱۶- نه تنها با این گزاره مخالفم که همیشه کمیت بد نیست، اصلاً از نظر من کمیت بد نیست. من با «حملات به تحقیقات کمی» و فحش علمی (اگر به این مفهوم سر داده شود) پوزیتیویسم به همین دلیل مخالفم که سخت شبیه فحش بورژوازی توسط مارکسیست‌ها در اول انقلاب است. خلاقیت از جنس کمیت (و نه کیفیت) است و هگل نشان داده است که تغییرات کمّی تدریجی به تغییرات کیفی منجر می‌شوند؛ پس کمیت نه تنها بد نیست که مقدمۀ کیفیت است، چیزی که بد است متوجه فقط به کمیت است. آیا اگر کسی پژوهشی انجام داد به دلیل نگرانی از اینکه کسی به او ارجاع ندهد، تحقیق خود را منتشر نکند؟ اتفاقاً بعضی حیطه‌های ساده‌تر که موضوع بسیاری از پایان‌نامه‌ها هستند (در روان‌شناسی مثلاً حافظه) به این دلیل و فقط به این دلیل استنادات بیشتری دارند. از نظر من هم تعداد مقالات و هم استناد به آن‌ها مهم است و تصور می‌کنم پس از تولید کمیت به‌تدریج و با گذشت زمان استناد به آن‌ها افزایش خواهد یافت و بی‌ارزش کردن کمیت مقالات ما را از هدف دوم هم باز خواهد داشت.

۱۷- در مورد استفاده از دسترنج دانشجویان برای ارتقای اساتید کاملاً با نظر محمد فاضلی موافقم؛ اما قبل از هر چیز باید اشاره کنیم که چگونه این موضوع به آیین‌نامۀ ارتقا وارد شد و بدون نگاهی تاریخی نمی‌توان آن را درک کرد که نشان می‌دهد شیطان چگونه سعی می‌کند خود را فرشته نشان دهد و آن استدلال که مقالات اساتید وقتی اهمیت دارد که به همراه دانشجویان خود آن را نوشته باشند، با این استدلال مقالات مستقل اساتید بی‌ارزش شد؛ درحالی‌که مقالات اصلی اساتید که کار خود آن‌ها (و نه دسترنج دانشجویان) است باید مبنای ارتقا قرار گیرد.

۱۸- در جلسه دو واقعیت آماری مطرح شد و به گونه‌ای تفسیر شد که انگار این دو در تناقض با یکدیگرند که من آن‌ها را تحت و می‌آورم:

: ایران از نظر تعداد مقالات رتبۀ ۱۶ را در جهان داراست.

: ایران از نظر استنادها در جهان رتبۀ ۱۷۶ را داراست.

روایتی از آسیب‌شناسی الگوی پیشرفت در جامعۀ ما این است که ما واقعاً در رتبۀ ۱۶ تولید علم در جهان هستیم که باید مورد نقد قرار گیرد و دلایل آن این است که مجلاتی که در آن چاپ می‌کنیم از نظر علمی بسیار پایین‌تر از ۱۵ کشور قبل از ماست که انعکاس آن در است.  اما نکتۀ مهم این است که تقریباً همۀ مجلات ما به فارسی هستند که حتی استناد به مقاله‌های داخلی به زبان فارسی است که بنابراین ثبت نمی‌شود. یک راه‌حل اولیه برای مسئلۀ استنادات چاپ مقالات به زبان انگلیسی است؛ اما از یاد نبریم که به این طریق هم به زبان انگلیسی رسمیت داده‌ایم و هم اینکه از دسترس بسیاری از پژوهشگران مقالات فارسی را دور کرده‌ایم و هم رشد زبان علمی فارسی را متوقف کرده‌ایم.

 به نظر من تأکید بر از این نظر بسیار مهم است که یک پنداره و الگوی خیالی از خود نداشته باشیم. من نقد الگوی پیشرفت را بسیار اساسی می‌دانم، از نظر من بسیاری از این نقدها ارائه و به آن کم‌توجهی شده است، مثل نقد رسول جعفریان بر روایت‌هایی که از دورۀ شکوفایی اسلام در اندلس ارائه می‌شود و پیشرفت‌های غیرواقعی که در دائرة‌المعارف تشیع به شیعیان نسبت داده شده است (و نظایر آن را حسین نصر هم دارد).  R۱به ما موقعیتی در همان جهت می‌بخشد و بنابراین اشاره به حتماً ضرورت دارد؛ اما از یاد نباید برد که و قیض یکدیگر نیستند،پیشرفت (واقعی) را انعکاس می‌دهد وآسیب‌شناسی آن که باید مورد توجه قرار گیرد. ساده‌سازی محمد فاضلی به گونه‌ای است که انگار بیشتر مقالات تقلبی هستند. باید توجه کنیم که بسیاری از مقالات پراستناد هم تقلبی هستند، این موضوع در مورد یکی از برجسته‌ترین اساتید علوم انسانی در انگلستان Sir Cyril Burt که امروزه با پسوند The fraud اسم او می‌آید مصداق دارد (و من می‌توانم اساتید زیاد دیگری را ذکر کنم، اما برای اطناب صرف‌نظر می‌کنم).

 اینکه بیشتر مقالات دارای کیفیت پایینی است که به تبع سبب شده است هم نادرست است. در مقالات استناد هم مقالات دارای کیفیت پایین، کم وجود ندارد، مهم‌ترین دلیل آن زبان است. متنی که در سایت‌ها هست و می‌توانند به آن ارجاع دهند چکیدۀ انگلیسی است که معمولاً محتوای کلی مقاله از آن حاصل نمی‌شود و به همین دلیل ارجاع به آن کم است. مخاطب یک مقاله به زبان انگلیسی کل جهان و یک مقالۀ فارسی فقط جامعۀ ایرانی‌زبان است، اما دلایل دیگری نیز برای هست. فقط پس از درک دقیق می‌توان آن را الگوی آسیب‌شناسی پیشرفت دانست وگرنه درک نادرست آن آسیبی که وارد می‌کند از دست دادن است که هم‌زمان با بدتر شدن ما در گزارۀ است.

بهترین کار پرسیدن از خود آنان است که چرا به مقالات ما که به زبان انگلیسی انتشار می‌یابد ارجاع نمی‌دهند. من برای این کار از ۴۰ نفر از اساتید روان‌شناسی بالینی که در زمینۀ مشابه اساتید و بعد از آن‌ها کار پژوهشی خود را انجام داده بودند این سؤال را پرسیدم و حدود ۳۰ دلیل یافتم که فقط ۲ دلیل آن را می‌توان به کیفیت ربط داد که اولی آمار نادرست و دومی مسائل کارآزمایی بالینی (ثبت RCT) است. در واقع می‌توان با سپردن تدریس آمار به متخصصان این رشته (که در دانشگاه‌های ما معمولاً افراد بی‌اطلاع از علم آمار و متخصص نرم‌افزار آن را به عهده دارند) و توجه به موارد اخلاقی کارآزمایی بالینی آن را بهبود بخشید و منظور اخیر هم اصلاً تقلب نیست، بلکه به طور ساده، مثلاً اجازه و کپی‌رایت استفاده از یک ابزار پژوهش است.

یکی از این موارد که با جزئیات بیشتری نوشته شده بود مربوط به یک محقق خارجی بود که اتفاقاً از ایرانیان شناخت خوبی داشت و مدتی نیز مهمان یکی از پژوهشکده‌های خانواده در ایران بوده است؛ او نوشته بود که در پژوهش خود سعی کرد به ۲ تحقیق که به زبان انگلیسی در نشریات از ایرانیان چاپ شده بود ارجاع دهد، اما متوجه شد که چون در هر دو تحقیق همسران (زن و مرد) ایرانی به طور مشترک در دوره‌های آموزشی شرکت کرده بودند، در یکی میانگین پیش‌آزمون و پس‌آزمون هر فرد به طور مجزا مورد محاسبه قرار گرفته و در دیگری میانگین نمرات زن و مرد در پیش‌آزمون و پس‌آزمون (که هر دو از نظر وی غلط بودند) و محتاج شیوه‌های دیگر تحلیل بود و خود او اذعان کرده بود که تلاش دو فرد مزبور در مقاله در حد پژوهش‌های خوب خارجی بود، اما او نمی‌توانست نتایج تحقیق ایرانی را گزارش کند، زیرا ارتباط موضوعی با تحقیق او که در مورد تأثیر متفاوت شیوه‌های آموزش بر زن و مرد بود نیز به دلیل روش غلط آماری از دست رفته بود. در اینجا کیفیت به دلیل شیوۀ تحلیل داده‌ها افت کرده بود. به جای اینکه توصیه کنیم مقاله کمتر چاپ کنیم باید شیوه‌های داوری را بهبود بخشیم؛ مثلاً مجلات دارای کارشناس آمار باشند (که در ایران به ندرت چنین است).

 مورد دیگر ذکر کرده بود [محقق خارجی] که چکیده‌های مقالات ایران در مورد مقالات تنها مرجع برای استناد می‌باشند که علاوه بر اینکه از نظر اخلاقی مطمئن نیستیم که دریافت از مقاله از طریق تنها چکیده میسر است، متأسفانه چکیده‌های مقاله‌ها بسیار کوتاه است. او ذکر کرده بود که بین دو نوع چکیده باید تفاوت قائل شد، یکی چکیدۀ مقالات انگیسی که به پژوهشگر راهنمایی می‌کنند کدام مقاله را مطالعه کند و دوم چکیدۀ مقالات غیرانگلیسی که به دلیل ممکن نبودن دسترسی به اطلاعات آن به دلیل مشکل زبانی باید بیشتر معرف متن بوده و طولانی‌تر باشند. مجلۀ رفاه اجتماعی تا جایی که دیده‌ام طولانی‌ترین چکیده را داشت که متأسفانه اینک به چکیدۀ کوتاه روی آورده است.

ادامه دارد ....

نظرات مخاطبان 0 3

  • ۱۳۹۵-۱۰-۰۱ ۲۲:۵۹ 3 1

    نوشته ای مغشوش که نویسنده بیش از هر چیز خودستایی کرده است
                                
  • ۱۳۹۵-۱۰-۰۴ ۱۴:۳۰ 0 1

    اقای عریضی با چه سنجه ای کتاب اقای اباذری که در واقع کتاب نیست بلکه مجموعه مقاله است ، که ایشان گفته اند بفرم منظومه(Konstellation) است که سر همین که این کتاب منظومه است می شود بحث کرد ،،خوب آست ،،، بجای این اسمان ریسمان بافی در مورد محتوی مطالب  بحث کنید و کنیم همه در حال حاشیه هستند مقاله یا کتاب باید مورد نقد و بررسی شود ، بطور مثال در اولین پراگراف کتاب اقای اباذری بیان شده است می خواهد در جامعه شناسی(تامل Reflexion کند و بالافاصله از مفهوم گفتمان جامعه شناسی استفاده کرده است اکنون پرسش این است مفهو م گفتمان با تامل چگونه می توانند در یک ساختار بگنجد تامل در سنت اگاهی است و گفتمان در بستر عبور از اگاهی است فکر کنم این مباحث باید بین اساتید ما که حال بحق یا بناحق کرسی های هئیت غلمی را اشغال کرده اند باید شکل گیرد رفتار و گفتار شما و اقای فاضلی بیشتر بحث های مدیریتی است بدون پشتوانه تئوریک و نظری اساتید ما باید از این وضعیت بدر ایند و دانشگاه را محل مباحث جدی نظری کنند بااین سطح شما و اقای فاضلی از جنبه تئوریک و ذهنیت مفهومی براحتی می توان وضعیت دانشگاههای ایران را ارزیابی کردچرا که شما نمیتوانید مفهومی بحث کنید شماها چگونه در هیتهای علمی هستید ارهمین جا باید مباحث شروع شود  
                                
  • ۱۳۹۵-۱۰-۰۴ ۱۶:۳۲ 1 1

    استاد گرامی، متاسفانه یا خوشبختانه دانشگاه اصفهان جزو دانشگاه هایی هست که تمامی مقالات اساتید با دانشجو نوشته شده. اونم چهار نفره یا پنج نفره. بسیاری از مقالات کمی، داده سازی هست و جالب اینکه همین چیزها معیار هیات علمی شدن هست و آخر اینکه در دانشگاه اصفهان عملا مقالات رو دانشجوها می نویسند...خلاصه کلام: آفتابه لگن هفت دست، شام و نهار هیچی. سیاست جنابعالی در این نوشته نعل وارونه و فرافکنی هست تا بازار مکاره داده سازها و مقاله سازها کساد نشه. لطفا منتشرکنید.
                                

نظر شما